شهید یتیم
شهید محمد علی آسایش به همراه 2 خواهر و برادر کوچک در یتیم خانه نگهداری می شدند . فرمانده گردان تعریف می کرد : در شب عملیات والفجر 8 من قواص ها را داخل آب پرتاب کردم تا ترسشان بریزد ایشان را نیز پرتاب کردم . ولی پس از چند لحظه برگشت فکر کردم ترسیده. اما او گفت : من با شما کار دارم . این بچه ها که میبینی بعد از اینکه شهید می شوند کسی را دارند که برایشان مراسم بگیرند ولی من کسی را ندارم . دفعه آخری که به یتیم خانه رفتم از خواهر و برادرم خداحافظی کردم . آنها دنبالم دویدم طوری که خواهرم چند بار به زمین خوردو نمی خواستند از من جدا شوند . از شما می خواهم که به من قول بدید که اگر شهید شدم و میدانم در این عملیات شهید می شوم برای من مراسم بگیرید و اگر نمی گیرید دعا کنم که جنازه ام بر نگردد. فرمانده می گوید: به او گفتم قول میدم . وقتی خواست برگردد ٫ کاغذی از جیبش در آوردم . وصیتنامه ایشان یک بیت بود:
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای وصال یار نیست