تو عملیات رمضان ؛ ته صف جیره بندی آب ایستاده بودم . بهم آب نرسید ؛ لیوان آب را به من داد و گفت : زیاد تشنه ام نیست ؛ نصفشو تو بخور......... فردای آن روز تازه فهمیدم آب همه لیوانها نصف بوده است.
شادی ارواح مطره شهدای عملیات رمضان صلوات
تو عملیات رمضان ؛ ته صف جیره بندی آب ایستاده بودم . بهم آب نرسید ؛ لیوان آب را به من داد و گفت : زیاد تشنه ام نیست ؛ نصفشو تو بخور......... فردای آن روز تازه فهمیدم آب همه لیوانها نصف بوده است.
شادی ارواح مطره شهدای عملیات رمضان صلوات
سردار جعفر جهروتی: مرحله دوم عملیات رمضان که شد، ما نبودیم. یعنی تیپ در سوریه و لبنان بود. وقتی برگشتیم، شهید همت مسوولیت تیم را برعهده گرفت. من در مرحلة پنجم عملیات مسوولیت مهندسی رزمی را بر عهده داشتم و مسوولیت گردان تخریب هم به عهده من بود. ماموریت ما جوری بود که روز و شب باید کار میکردیم.گردان تخریب باید جلوی گردانهای عملکننده راه میافتاد و معبر باز میکرد و برای مهندسی هم باید 17کیلومتر خاکریز میزدیم تا کاری کنیم که دشمن از پهلو نتواند سمت ما بیاید و مجبور شود نیروها را دور بزند. روبهروی ما مثلثیها و کانال پرورش ماهی قرار داشت و سمت راست ما خالی بود.
ما در این عملیات با حاج همت مشورت کردیم که بیاییم با وجود طولانی بودن خاکریز، شب قبل از عملیات یک مقدار از خاکریز را به سمت خاکریز دشمن بزنیم. این کار را شروع کردیم و همین باعث شد دشمن از عملیات ما مطلع شود. ولی چاره دیگری نداشتیم. این خاکریز باید بین خط ما و خط عراقیها زده میشد؛ یعنی میان مرز و کانال پرورش ماهی و مثلثیها. شب قبل از آن مقداری خاکریز زده بودیم و آن شب باید برای ادامه خاکریز قبلی، خاکریز عراقیها را رد میکردیم و میرفتیم سمت مثلثی سوم.
ان شب من خودم جلوی بولدوزرها راه افتادم. تصور کنید دشمن از عملیات ما کاملا مطلع بود و نمیخواست ما به مقصد خودمان برسیم. خاکریز عراق را که رد کردیم، من برای اولین بار در جبهه جنگ، دیدم که هواپیمای عراقی در شب میآمد و با ریختن منور تمام منطقه را مثل روز روشن میکرد. از آن طرف هم عراق آتش سنگینی میریخت و این آتش آنقدر زیاد بود که وقتی ما به پشت میدان مین رسیدیم، اصلا جرات تکان خوردن نداشتیم. باز همانجا بود که ما برای اولین بار دیدیم دشمن در آن عملیات از گلولههای آتشزا استفاده میکند؛ گلولههایی که وقتی به بچهها میخورد، بچهها آتش میگرفتند و میسوختند.
حالا رسیده بودیم به میدان مین. آتش دشمن به قدری زیاد بود که بچههای تیپ علی ابنابیطالب (ع) نتوانستند از میدان مین رد شوند و چیزی حدود 450 نفر از بچهها آنجا شهید شدند. دیگر از بچههای تخریب هم خبری نبود. همهشان یا شهید شده بودند یا مجروح. همه چیز آنجا حسابی به هم ریخته بود. من راه افتادم وسط میدان مین. چون هیچ کسی آنجا نبود. باید سیم تلهها را برای خنثی کردن مینها قطع میکردم، اما سیمچین همراهم نبود. مجبور شدم با دندان سیم تلهها را باز کنم و هر طور که شده مینها را خنثی کنم.
هوا دیگر داشت روشن میشد. ما یکدفعه دیدیم از پشت سر چند گلولة تانک به سمت خاکریز آمد. فهمیدیم که پشت سرمان نا امن است. آنجا حدود 30 لودر و بولدوزر داشتیم که دو تا از بولدوزرهایمان از بین رفته بود و یک لودرمان را هم زده بودند. راننده لودرها همه خسته بودند و دیگر توان کار کردن نداشتند. آنجا شهید «محسن حیاتپور» همراه تیپ بیسیم به کمک من آمد. من هم قطبنما را به دست او دادم و گفتم او به جای من جلوی بولدوزرها حرکت کند. خودم هم چند گونی کمپوت از ماشین تیپ بیسیم برداشتم و یکی یکی باز میکردم و به رانندههای بولدوزر میدادم تا بخورند و به کارشان ادامه بدهند.راننده ها خسته شده بودند.در میان همه آنها یک جوان 16، 17 ساله بسیجی که راننده لودر بود ایستاد و گفت من حاضرم خاکریز را ادامه بدهم. این در حالی بود که لودرها را چون زیاد بالا میآمدند عراقیها میزدند و باید قبل از لودر، بولدوزر منطقه را دپو میکرد . اما این جوان که اصفهانی هم بود مصرانه میخواست کار کند و سرسختی او غیرت بقیه رانندهها را هم تحریک کرد و همه بعد از او آماده شدند تا کار کنند. تا دو کیلومتر خاکریز دوجداره را ادامه دادیم که یکدفعه لودر نوجوان 16 ساله را زدند و او همانجا شهید شد
جاده اهواز را که به سمت خرمشهر میروی و «ایستگاه حسینیه» را که پشت سر میگذاری و وارد جاده شهید کاظمی میشوی، بوی پیراهن رزمندگان "رمضان" به مشامت میرسد.
"پاسگاه زید" از جمله مناطق عملیاتی دفاع مقدس در خوزستان است که تاکنون کمتر معرفی شده و از رشادتهای رزمندگان در این منطقه کمتر شنیدهایم.
پاسگاه زید در دوران دفاع مقدس به پاسگاه گارد مرزی عراق تبدیل شد و رزمندگان اسلام در جریان «عملیات رمضان»، این پاسگاه را از چنگ دشمن بعثی درآوردند و تا روزهای پایانی جنگ از آن را حفظ کردند. منطقه زید و ایستگاه حسینیه از محورهای مهم هجوم دشمن به خوزستان بود و بعثیها برای دستیابی به جاده اهواز_خرمشهر به این منطقه نیاز داشتند. همچنین این منطقه یکی از محورهای مهم در عملیاتهای بزرگی مانند بیتالمقدس و عملیاتها کربلای 4 و 5 بوده است.
زید، پاسگاهی مرزی است و در حد فاصل منطقه کوشک و شلمچه قرار دارد و در سالهای جنگ همیشه ازجمله محورهای اصلی تهاجم دشمن به خاک کشور بود. به واسطه جاده بینالمللیای که تا پیش از انقلاب در کنار این پاسگاه وجود داشت، تهاجم از این مسیر به سادگی صورت گرفت و نیروهای عراقی، خود را به سهراه حسینیه رساندند و به طرف خرمشهر هجوم آوردند.
پاسگاه زید با دلاوریهای رزمندگان در عملیات رمضان آزاد شد، عملیاتی که در ماه رمضان و در تیرماه گرم و سوزان سال 61 انجام شد. رزمندگان اسلام از زید گذشتند، ولی موانع صعبالعبور و ترفندهای جدید دشمن موجب شد مواضع ما در خاک دشمن تثبیت نشود و آخرین خط دفاعی در همین پاسگاه شکل بگیرد. پاسگاهی که شهدای آن تشنه بودند و خیلی از آنها در موانع و خاکریزهای مثلثی جا ماندند.
با وجود این که نتوانستیم مواضع خود در خاک دشمن را تثبیت کنیم، ولی رزمندهها در این عملیات، چه سوار بر موتور و چه پیاده آنقدر تانکهای دشمن را منهدم کردند که عملیات رمضان به "شکار تانک" معروف شد. در این عملیات رزمندگان لشکر 41 ثارالله در سه محور از همین نقطه به عراقیها حمله کردند. در یکی از محورها خط دشمن را شکسته و از آن عبور کردند. در محور میانی، جنگ سختی درگرفت و دو طرف در جنگی تن به تن درگیر شدند. در محور سوم، رزمندگان در میدان مین گرفتار شدند و نتوانستند به خط دشمن برسند و تعدادی از آنها اسیر شدند و تعدادی نیز از همین نقطه پرکشیدند.
بار دیگر در سال 62 پاسگاه زید، یکی از محورهای حمله به دشمن در عملیات "خیبر" بود که اینبار هم از این محور موفق به کسب نتیجه نشدیم. از آن زمان به بعد پاسگاه زید خط پدافندی شد و تا پایان جنگ دیگر حرکت قابل توجهی در این منطقه صورت نگرفت. عراق باز هم از همین منطقه به کشور حمله کرد.
"رمضان" عملیات بسیار سختی بود که در روزهای گرم تابستان جنوب انجام شد و در جریان این عملیات بسیاری از رزمندگان، لبتشنه شهید شدند. 12 شهید گمنام این عملیات در تقاطع جاده شهید شاهحسینی و دژ جمهوری به خاک سپردهاند و در سال 85 نیز به همت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس بر مزار این شهیدان یادمانی ایجاد شد.
ایستگاه حسینیه و کانال پرورش ماهی در نزدیکی پاسگاه زید قرار دارند. ایستگاه راهآهن حسینیه در حدفاصل شهرهای اهواز و خرمشهر قرار داشت و پیش از جنگ تحمیلی ساختمانها و تاسیسات فراوانی در اطراف آن بودند. این ایستگاه در سهراهی مشهور به حسینیه قرار داشت و حدود 35 کیلومتر با خرمشهر فاصله داشت.
در روزهای ابتدای جنگ، حسینیه از محورهای مهم و اصلی هجوم بعثیها بود. کانال مصنوعی پرورش ماهی نیز که آن هم در نزدیکی پاسگاه زید قرار داشت، در سال 1350 ساخته شد و 30 کیلومتر طول و یک کیلومتر عرض داشت و آب نهر کتیبان به درون آن پمپاژ میشد. در سالهای جنگ اطرافش پر از میدانهای مین و موانع مختلف بود و اطراف کانال تعداد زیادی تیربار کار گذاشته شده بود.