رمضان

فصل عشق و عاشقی با خدا

فصل عشق و عاشقی با خدا

رمضان

به نام خدا
سال 61 هجری شمسی عملیاتی اتفاق افتاد به نام رمضان
همچون سال 61 هجری قمری تشنگی حرف اول را می زد.
اکثر شهدای این عملیات مانند مادرشان حضرت زهرا گمنام باقی ماندند.
به یاد شهدای مظلوم عملیات رمضان که در ماه خدا با خدا عشق بازی کردند


شهید رمضان: «احمدرضا پزشکی»
خدایا مرا از تمام وابستگی ها جز وابستگی به خودت و از تمام عشقها جز عشق به خودت رهایم ساز .

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

شهید محمد علی آسایش به همراه 2 خواهر و برادر کوچک در یتیم خانه نگهداری می شدند . فرمانده گردان تعریف می کرد : در شب عملیات والفجر 8 من قواص ها را داخل آب پرتاب کردم تا ترسشان بریزد ایشان را نیز پرتاب کردم . ولی پس از چند لحظه برگشت فکر کردم ترسیده. اما او گفت : من با شما کار دارم . این بچه ها که میبینی بعد از اینکه شهید می شوند کسی را دارند که برایشان مراسم بگیرند ولی من کسی را ندارم . دفعه آخری که به یتیم خانه رفتم از خواهر و برادرم خداحافظی کردم . آنها دنبالم دویدم  طوری که خواهرم چند بار به زمین خوردو نمی خواستند از من جدا شوند . از شما می خواهم که به من قول بدید که اگر شهید شدم و میدانم در این عملیات شهید می شوم برای من مراسم بگیرید و اگر نمی گیرید دعا کنم که جنازه ام بر نگردد. فرمانده می گوید: به او گفتم قول میدم . وقتی خواست برگردد ٫ کاغذی از جیبش در آوردم . وصیتنامه ایشان یک بیت بود:

روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست

کار عاشق جز تماشای وصال یار نیست

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۲۰:۳۸
mir hadi


چه روز باشکوهی است سوم خرداد، روزها و شب‌های منتهی به آن، سراسر خاطره و نیایش است و چه باشکوه که نخل‌ها همچنان ایستاده‌اند. نخل‌ها هنوز ایستاده‌اند تا مقاومت را به رخ تاریخ بکشند، کارون همچنان جریان دارد تا رفتن و پیوستن را متجلی سازد.

نخلها هنوز ایستاده‌اند تا ما بدانیم مردان و زنان این سرزمین چگونه از خود عبور کردند...

نخل‌ها بیدارند و از راز و رمز شب، سنگر و سکوت و ستاره می‌گویند، نخل‌ها ایستاده‌اند،

خدایا ! فردا چه خواهد شد...

خدایا! چه می‌شود اگر خورشید بر سرزمین‌ طلایی "خرمشهر" فرود آید و بر دستان زنان و مردانش بوسه زند، سزاوارست اگر ماه بر پیشانی این سرزمین سجده کند.

خدایا! سزاوارست اگر ستاره‌ها یکی یکی بر زمین آیند تا در برابر عظمت فرزندان این خاک کرنش کنند.

روبروی مسجد جامع خرمشهر، ایستاده‌ام چه رازها در خود دارد و چه سکوتی که سرشار از ناگفته‌هاست، چه ایثارها به یاد دارند، احساس می‌کنم دیوارهای مسجد نیز خاضعانه در برابر صبوری دادن سرزمین آتش و خون تعظیم می‌‌کند.

چه عظمت باشکوهی، ‌چه لحظه فراموش‌نشدنی، و چه لبخند زیبایی است که روز و آفتاب بر شهیدان روا می‌دارند. چه زیباست شکوه باران که قامتش را برای شهیدان خم می‌کنند.

خدایا! کجایند آن مردان به ادعایی که از نور هدیه می‌چیدند.

کجاست فریاد الله اکبر مردان خدایی که قلب دشمن را می‌شکافتند.

خدایا! صدای گلوله رانشنیده‌ام، صدای زوزه خمپاره رانشنیده‌ام.صدای سوت نارنجک را نشنیده‌ام، رد گل آلود پای دشمن را ندیده‌ام اما به یاد دارم غارت خانه و کاشانه مردم را ... چگونه می‌توان از ناجوانمردی سیم‌های خاردار و میدان مین نگفت.

چگونه می‌توان کتاب تاریخ را بست و نگفت که دشمن چگونه به خود اجازه داد شهری را ویران، مادری را منتظر و فرزندی را از خانه‌اش بیرون کند.

چگونه می‌توان آرام نشست و بر سوگ "لاله‌های سرخ"‌با باران همراه نشد.

خدایا! حال چگونه می‌توان از جلال و شکوه شب‌های "مسجدجامع" نگفت و دم نیاورد. چگونه می‌توان در برابر بزرگی مردان و زنان این سرزمین سکوت کرد و هیچ نگفت! مگر می‌شود؟ چگونه می‌توان در قطار قدیمی تکرار در خطوط موازی ماندن و رفتن، در جا زد و در برابر مردمی که به زیبایی ایستادند، ساکت ماند!

خدایا! به من ارزانی دار آن توانی را که بتوانم جاری کنم آنچه را که گذشت.

اکنون صدای نیایش‌های محمد‌،‌بهنام ، سجاد و.. است که در کوچه‌های خرمشهر جاری و ساری است.

خدایا! چگونه می‌توان از بال کبوتران که التماس رفتن داشتند، نگفت و پروازشان را نستود. به یقین هیچ کس نمی‌تواند از این عبور کند که در هیچ سنگری نشانی از "ورود ممنوع"‌نبود و خط سادگی خط همه عاشقان این سرزمین بود...

نمی‌توان از این گذشت که نوجوانی به مادرش التماس می‌کرد "خرمشهر" تنهاست، باید بروم، رفت اما ماند و جاودانه شد...

چگونه می‌توان از "بهنام محمدی‌" نوجوانی که با تمام وجودش با تمام ایمان و اعتقادش از سرزمین و آرمان‌هایش دفاع کرد بی‌آنکه ادعایی کند ... نگفت. باید اور ا ستود که پرواز پرنده ستودنی است.

او "آزادی" را نثار دست‌های ناتوان پیرمردی کرد که در پشت نگاه سراپا مهربانی‌اش تنها دارایی‌اش را هدیه داد.

او "شجاعت"‌را نثار مادری کرد که تنها امید زندگی‌اش را تقدیم کرد.

آری! چگونه می‌توان سکوت کرد و نگفت که 45" روز " مقاومت یعنی شکستن دشمن، یعنی عشق و ایمان، یعنی اعتقاد، یعنی رستن از اسارت دنیا و پیوستن به حق ... آ‍زادی به معنای مطلق کلمه!

با تمام وجود،

تنها می‌توان گفت "خرمشهر را خدا آزاد" کرد...

و تنها می‌توان گفت: ای جاده‌های سخت ادامه، ما را لیاقت رفتن نیست...؟

یاد همه شهدا به ویژه شهدای سوم خرداد خرمشهر گرامی و جاودان باد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۳
mir hadi

خوشاآنانکه به وصال دوست رسیدند و تنها جای پایشان در خاکریز ها مانده است......                                               

و حکایت شهادت همچنان باقی است ٬ فقط باید دل را به شهادت بسپاری تا آفتاب کی رخ پنهان کند و تا سایه کی در رسد و نوبت ما نیز فرا رسد و در عالمی دیگر با رفقای شهیدمان گرد هم آئیم .
                        

                   «نسأل الله منازل الشهدا»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۱۵
mir hadi

ای شقایقهای آتش گرفته دل خونین ما ٬ شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد ٬آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۰۶
mir hadi